دوستان سلام دوستان تو این مدت امید وارم که تونسته باشم خندونده باشمتون تو این مدت بهترین نبودم
اما دوست دارم بهترین روداشته باشم لطفان نظرتون را برام بزارین
ممنون که مثل همیشه حامی و یاور بنده حقیر شدین یه خواهشی که ازتون دارم اینه که اگه ممکنه وبلاگمو اگه امکان داره تبلیغ کنید که ممنون دارتون میشم اگه که نه بازم ازتون ممنونم یکی دیگه که واسه هر پست اگه امکان داره نظرتون رو بکین که وبلاگم رو به سوی وب بهتری سوغ بدم از همتون ممنونم دوستان اگه شوخی یا هرچیزی از من یا هر کدوم از نویسنده ها شده معذرت میخوام و تشکر میکنم از فرشاد و سهیل دو دوست گل من
یادش بخیر بچه بودم به دوستام میگفتم شما انارو با چی میخورین؟
اونام میگفتن با نمک و گلپر...
بعد میگفتم ا چه جالب بعد چجوری میخورین؟؟
بعضیا میگفتن با قاشق بعضیا میگفتن با دست.
من باز میگفتم اااا چه باحال
اونام با تعجب میگفتن مگه تو انارو با چی میخوری؟
منم میگفتم ما انارو نمیخوریم والا.کارمون که تموم شد سیفون میکشیم میچرخه میره پایین
اونام میدوییدن دنبالم مث سگ میزدن منو
اینقدر حال میداد... البته هنوزم میگم به بعضیا
سکه اومد پائین، آقایون عربده کشى تو خونه فراموش نشه
تعداد بازدید از این مطلب: 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جلسه اول استاد زبانمون ازمون پرسید از زبان انگلیسی چی بلدید؟
همه گفتن:
oh yes. oh my god. baby come on
بعدش خودش فهمید قضیه چیه گفت:
خب نخواستیم, بریم سرِ درس
حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود: « کدام لاستیک پنچر شده بود؟»....!!!
عموم یه تبلت گرفته بود افتاد تو آب خراب شد
رفت تبلت ضد آب گرفت افتاد تو خیابون ماشین رفت روش
رفت یه تبلت ضدضربه گرفت خونشون آتیش گرفت...
خیلی خوش شانسه خداوکیلی
تبلیغ جدید شرکت سایپا : حادثه و هیجان را با ما تجربه کنید؛ شاد بروید شادروان برگردید…
تعداد بازدید از این مطلب: 235
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یکی از add لیستای خانوم، ما رو تو بازار دیده اومده با کلی ذوق میگه :
واااااااااااااااااای عزیزم واقعا خودتی ؟
گفتم بله
گفت من تمام پستاتو میخونم...خیلی بی شخصیتی خاک بر سر بیشعورت!!
تعداد بازدید از این مطلب: 265
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دیروز رفتم مغازه به یارو گفتم شیرکاکائو چنده؟؟
گفت۱۸۰۰تومن!!!
یادم اومد من عاشق آب معدنی ام!!
اکوی مسجد محلمون خراب بود، حاج آقا اومد پشت
بلند گو گفت :کمک های مردمی آمادس...
مادس ادس...دس...دس...دس
به همین برکت قسم مشاهده شده ۴نفر فقط در حال لرزش باسن بودن
یکی هم از اون ته میگفت دستا شله ها